"دموکراسی" ابزار دست نو کیسه های جهان وطن (گلوبالیست ها)

پیشگفتار
دموکراسی ها در ابتدای شکل گیری قرار بود حاکمیت دولت هائی باشند که توسط مردم، برای مردم و از مردم Government of the people, by the people and for the people تشکیل میشوند که تظمین کننده حقوق مدنی مردم بطور مساوی در مقابل قانون باشند. دموکراسی ها قرار نبود آلت دست زورمندان و ثروتمندان و سیاسی کاران قرار گیرند تا آنجا که به ابزاری برای سرکوب مردم تبدیل شوند. دموکراسی های جهان در 50 سال گذشته دچار افت و خیز و فراز و فرود هائی شده اند و در موارد زیادی هم ابزار دست ایدئولوژی ها و قوانین چماق و هویج گردیده اند.
پیشینه ها:
سخن گفتن یا نوشتن در باره دموکراسی و یواشکی از کنار گلوبالیزم گذشتن و به استفاده های غیر موجه و ابزاری از دموکراسی ها توسط بی وطنان نگاه نکردن هم کار دشوار و نیمه کاره ای میشود.
پس نخست گلوبالیزم
جهان گرایی یا گلوبالیزم ایده مردود و منفور و شکست خورده ایست با سابقه 100 سال غارت و چپاول و جنایت و کشتار مردم تحت ستم که توسط نظامیان خونخوار زیر نام کمونیزم یا فاشیزم اعمال میشد که رسوا شدند و رفتند. گلوبالیزم به دنیایی توصیف می شود که صنعت و تجارت را در آن سوی مرزهای کشورهای فقیر و یا در حال توسعه ساخته و پرداخته میکنند ولی سرمایه حاصل تابع همان قوانین کمونیستی است که در آن یا در قدرتی دولتی مانند "صدر نشینان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" متمرکز میشود و یا در میان چند غول سرمایه داری بزرگ تقسیم میگردد. سرمایه متمرکز این بار زیر نام گلوبالیزم جهانی توسط سرمایه داران محدودی تقسیم و قوانین آن درست مانند روش های کمونیستی سابق تدوین و اجرا میشوند که در این سالها از طریق نهاد های بین المللی همراه با ارسال کانتین های کالا در مقابل دلار و یورو بخصوص توسط چینی ها در جهان انجام میگیرد.
ایده کلی جهان گرایی یا گلوبالیزم پشت نقاب دروغین "جلوگیری از جنگ های گسترده جهانی/هسته ای، افزایش جریان مهاجرت آزاد مردم، ارسال کالاها و اطلاعات از آن سوی مرزها و حتی تسهیل تنوع بیشتر در درون فرهنگ های مختلف" پنهان شده است. واقعیت هوشیار کننده این است که ایده ارائه شده تنها ثروت و قدرت اشراف جهان را بیشتر افزایش میدهد که بنا بر جدیدترین گزارش مؤسسه بین المللی Oxfam (سازمان جهانی برای پایان دادن به نا برابری و فقر) تنها 8 نفر کنترل ثروت را در دست دارند که برابر 50 در صد ثروت اقشار پائین در جهان میباشد.
چالش های گلوبالیزم
گفته شده که اولین نشست ایدئولوگ های جهانی سازی صنعت و اقتصاد کشور های شمالی در سال 1974 در سوئیس تشکیل شد که در آن قرار شد تعداد معدودی از کارتل های سرمایه داری کالا ها را تهیه کنند و دیگر کشورها (جنوبی) ها فقط مصرف کننده باشند تا اولا، پیشرفت های صنغتی در کشورهای جنوبی رخ ندهد در نتیجه کنترل سرمایه از دست شمالی ها خارج نشود دوما، ملت های مصزف کنندهِ کالا های ضروری را از حمله و هجوم خرس های روسی متشکل در "اتحاد جماهیر شوروی" قبل از سرنگونی مصون بدارند و سوما، با سیاست های درهای باز مهاجرتی ملت ها را در هم ادغام کنند و فرهنگ ها را کم رنگ نمایند که دیگر کسی نگران هویت های ملی و میهن پرستی ها نباشند. که این خود یعنی آب به آسیاب گلوبالیزم ریختن و چرخ های اقتصاد را بدون اعتراض های قومی ملیتی چرخانیدن. یعنی همان کپی سازی از تسلط شوروی در کشور های اروپای شرقی با این تفاوت ها که اولا، شوروی اجازه مهاجرت ملیت ها را به روسیه نمیداد تا کپی سازی از اقتصاد و صنعت صورت نگیرد، دوم اینکه دست به ترکیب جمعیتی نژاد روس سفید نخورد، و سوم با لشکر کشی های نظامی و کودتا ها مستقیما کنترل خود را بر دولت های گماشته شده و ملت هایشان عملی و علنی میساخت.
اما در غرب به دلیل حاکمیت دموکراسی ها و انتخابات‌ آزاد بجای لشکر کشی ها و کودتا ها که مفایر با اصول پذیرفته شده دموکراسی بودند و درد سر ساز هم میشدند از ابزاری با همان نام یعنی از دموکراسی غربی برای نهادینه کردن ایده های گلوبالیستی استفاده شد. همچنین غرب از تجربه های تلخ در جنگ های گذشته آموخت که کودتا ها و لشگر کشی ها بخصوص در عصر تکنولوژی فراگیر ارتباتات دیگر جوابگو نیستند. غرب با استفاده از دموکراسی حاکم بر جوامع بخصوص در اروپا توانست دست کم سه دهه ایدئولوژی جهان وطنی را با کمترین مشکلات پیش آمده بر حاکمیت اقتصاد و سیاست خود غالب نماید. بهمین دلیل اتحاد 27 کشور اروپائی زیر نام جامعه ملت های اروپا یا European Nation (EU) شکل گرفت ، در نتیجه کشور های اروپا مغلوب ایده های گلوبالیستی شدند که در همان سال های اول سقوط اقتصادی کشور های ضعیف تر اروپا مانند؛ یونان، اسپانیا، ایتالیا و پرتقال را به دنبال داشت.
اما، انگلستان گر چه چند سالی دیر ولی بالاخره دریافت که نمیتواند با مشتی از کشورهای اروپا با اقتصاد ورشکسته کنار بیاید و هر سال هزینه های هنگفت ناشی از سقوط اقتصادی کشور های جنوب اروپا را شاهد باشد و تاوان آن شکست ها را هم بپرداز. انگلیس به درستی درک نمود که ادامه راه گلوبالیستی شدیدا بر قومیت و ملیت و میهن پرستی انگیس ها ضربه میزند و نهایتا اقتصاد ضربه خورده انگلیس را هم دچار سقوط میکند.
تصمیم خروج انگلستان BREXIT از اتحادیه (گدایان) اروپا و انتخاب ترامپ قهرمان به‌ عنوان رئیس‌جمهور آمریکا با دکترین America First وشعار حمایت از میهن پرستی، تولید در داخل، کاهش مالیات و تجارت جهانی به این واقعیت دامن زد و گلوبالیزم به‌ عنوان ایدئولوژی نئولیبرالیزم (حزب دموکرات در آمریکا و اروپائی ها) که در فضای پس از جنگ سرد در جهان فراگیر شده را دچار چالشی جدی کرد و این چالش نه از نواحی پیرامونی آن نظیر چین و جهان اسلام، بلکه در مرکز سیستم سیاسی-اقتصادی غرب بروز کرد.
حاکمیت جهان وطنی سیاست و اقتصاد در آمریکا در دوران هشت ساله ریاست تسلیم پذیری و اسلام گرائی اوباما در کاخ سفید به اوج خود رسید. با آمدن اوباما و شعار Yes we Can او بود که کوشید اولا، اسلام گرایان را شریک هجمه و هجوم گلوبالیزم کرد تا به این وسیله ضربات مهلکی براندیشه های میهن پرستانه بزند دوما، زیر نام وعَلَم دموکراسی از "تجاوز" و "هژمونی" دنیای غرب بر مسلمانان در گذشته عذر خواهی کرد سوما، باز بنام دموکراسی جامعه سیاه پوستان و مهاجرین آمریکای جنوبی را تهیج و بر علیه سفید پوستان به اتهام نژاد پرستی تحریک نمود. آمریکا که توانسته بود بربخش عمده و با اکثریت قاطعی بر مشکلات نژادی خود در طول سالیان پیش کنار آید با آمدن اوباما به کاخ سفید زخم برده داری 400 سال پیش و نژاد پرستی قرون گذشته را باز کرد و بر آن نمک پاشید. اوباما با حمایت از گروه های شبه تروریستی تحریک شده و متشکل در سازمان هائی مانند Black Lives Matter (BLM) و Anti Fascism (Antifa)، Me Too و با حمایت کلان غول های سرمایه مانند، جورج سوروس، بیل گیت، بلومبرگ، جف بزوس و با پشتیبانی شبکه های اجتماعی توئیتر، فیس بوک، اینستا و دیگران و بطور یقین با ابزار دموکراسی نیمه جان در اروپا و مورد حمله و تجاوز قرار گرفته در آمریکا، به ملیت گرائی و میهن پرستان حمله کرد. اوبامادر یک سخنرانی با حمله به میهن پرستان آمریکا گفت، آنها دِه نشینانی هستند که از خرد جمعی بهره نبرده اند و تنها کتاب مقدس انجیل Bible را میشناسند و از اسلحه استفاده میکنند. هیلاری کلینتون وزیر خارجه اوباما هم میهن پرستان آمریکا را نژادپرستانی نامید که جُدا و دورافتاده و بی خبر از جامعه آمریکا هستند. این ها همگی با استفاده از ایده گلوبالیزم و بنام کمرنگ شده دموکراسی در جامعه آمریکا صورت میگرفت.
چهار سال ریاست پرزیدنت ترامپ در کاخ سفید توانست جوش و خروش میهن پرستی و ملیت گرائی را در آمریکا باز سازی کند و جنبشی میهن پرستانه برعلیه گلوبالیست ها، تجارت خارجی، سیاست مرز های باز و بازبینی در قوانین بازدارنده در رشد اقتصاد براه بیندازد. ترامپ دلاور حتی بر جامعه گدایان اروپا فشار آورد و با خروج از معاهده پاریس و مجبور کردن اروپائی ها برای پرداخت سهم خود در هزینه های ناتو تآکید نمود و برای ورود کالاهای اروپائی به آمریکا مالیات 25 در صدی وضع نمود که عملی متقابل بود و همچنین بر افراشتن قد و قامتی استوار در جلوگیری از هجوم کالاهای چینی بدون مالیت به آمریکا توانست مردانه و تنها در مقابل گلوبالیزم، کمونیزم و اسلام گرایان بایستد. تمام این اقدامات میهن پرستانه سبب شکوفائی اقتصاد آمریکا در 50 سال گذشته شد و نرخ بیکاری را به زیر 3.6 در صد رسانید. سیاست های دلاورانه و شجاعت قهرمانانه ترامپ خشم گلوبالییت ها را برانگیخت که با اتحادی شیطانی جوامع اروپائی و چین و روسیه و تروریست های اسلام گرا شکت وی در انتخابات سال 2020 را رقم زد. در مدت چهار سال ریاست پرزیدنت ترامپ در کاخ سفید، گلوبالیست ها با انگیزه ها و طرح های مختلف، و به بهانه های واهی نژاد پرستی حملات شدیدی به دامنه گسترده دموکراسی در این کشور وارد گردند. نسبت های بیهوده وابستگی و همبستگی ترامپ دلاور به روسیه در انتخابات و تهمت ها و نسبت های هرگز ثابت نشده به اطرافیان و حامیان ترامپ در همکاری با دولت های خارجی و ایجاد موانع بیشمار بر سر راه های شکوفائی و پیشرفت های اقتصادی و امنیتی در مرزها و اجرای قوانین مملکتی صحنه تلاش و کوشش ترامپ را محدود و در مواردی از کار میانداختد. در این مدت سیل عظیمی از سرمایه های منتسب به گلوبالیست ها برای حمایت از بایدن و تقلب بزرگ در انتخابات سال 2020 جامعه آمریکا را وارد فاز جدیدی از تعرض به حقوق مردم نمود و ضربات فلج کننده به سیستم دموکراسی آمریکا وارد آورد. اگر چه دگردیسی دموکراسی در اروپا با نفوذ ایده های گلوبالیستی توانست اقتصاد اروپا را فلج کند و سرمایه های کلان را راهی چین کمونیست نماید ولی روند حاکمیت سرمایه و صنعت در آمریکا توسط گلوبالیت ها ابدا ضایعات اقتصادی در بر نداشته ولی توانسته بنیاد های دموکراسی را سست و ضعیف نماید. هزینه های کلان در جهت حمایت از گروه های شبه تروریستی درآمریکا برای حمله به اجتماعات و نشریات و چاپ کتاب و سخنرانی ها و افراد حقیقی و حقوقی توانسته در سطح وسیعی آزادی بیان و اجتماعتات بخصوص در محیط های دانشگاهی و انستیتوهای فرهنگی را محدود و مختل و منحل نماید. حمله های پیوسته و همبسته به نیروی های نگهبان صلح و آرامش، پلیس امنیتی و حفاظتی در شهر ها و ایالت ها تا آنجا پیش رفته که دیگر پلیس تمایلی برای حفاظت امنیت شهر نشینان و دخالت در برخورد های فیزیکی و دزدی و غارت و آتش زدن توسط نیرو های خرابکا در سطح شهر ها و مناطق مسکونی مردم را ندارند. بی انصافی و نبود عدالت در قضاوت به خاطر ترس از رنگین پوستان جرائم پلیس و افراد حافظ امنیت شهری در اشتباهات جنائی شان مثلا در کشتن به نا حق جرج فلوید به جائی رسیده که دیگر سخن از دموکراسی گفتن جرم محسوب میشود و شخص بزه کار و بیمار پدوفیلی با سابقه دزدی های متعدد میشود قهرمان مبارزه سیاهان علیه ظلم و بی عدالتی پلیس. افول دموکراسی تا جائی پیش رفته که هم رئیس جمهور بایدن و هم معاون رئیس جمهور هریس و هم رئیس دادگستری کل آمریگا به خانواده فلوید از ترس ایجاد اغتشاش و آشوب توسط نیرو های شبه تروریستی تلفن میکنند و پوزش میطلبند. رئیس جمهور آمریکا همچنین با زانو زدن در مقابل فرزند خرد سال جرج فلوید به او التماس میکند تا مبلغ 27 میلیون دلار پول خون پدرش را از او بپذیرد. اما اگر سفید پوستی مورد حمله و ضرب و شتم سیاهپوستان قرار گیرد هیچ قانونی وجود ندارد تا از حقوق آن سفید پوست دفاع کند و آنهم صرفا به دلیل ترس و وحشت از راه اندازی اغتشاشات شهری و به آشوب کشیدن شهرو غارت فروشگاه ها و کشتن افراد نیرو های حفاظتی توسط گروه های شبه تروریستی BLM و Antifaشهری میشوند. نمونه این مورد جوان تازه کار سفید پوستی بود که برای شغل خبرنگاری اش بمیان تظاهر کنندگاه گروه های اغتشاش گر رفت و او را تنها به دلیل میکرفن شبکه تلویزیونی اش تا مرز بیهوشی زدند و لگد مال کردند و کسی هم به داد او نرسید. که این فقط یک نمونه بود. بسیاری از این افراد بودند که در طول تابستان سال 2020 مورد حملات وحشیانه گروه ها شبه تروریستب قرار گرفتند و هیچ قانونی بدلیل ترس از اغتشاش گران از آنها دفاع نکرد.
اصول دموکراسی و اجرای فوانین جزائی تا آنجا سقوط نموده که دیگر قضات ایالتی و یا منطقه ای جرآت صدور احکام مناسب و برابر قانون را برای رنگین پوستان ندارند ولی در عوض برای سفید پوستانی که مرتکب خطائی نسبت به رنگین پوستی شده باشد شدید ترین مجازات را تععین و اعمال میکند تنها از ترس.
با این یاد آوری که در آخرین سرشماری عمومی تعداد جمعیت سیاهپوستان آمریکا از مرز 44 میلیون نفر گذشته که از این رقم، تعداد سیاهپوستان موفق در جایگاه های اجتماعی فعال و ارزنده فوق العاده است. وجود سیاهپوستان بسیار موفق وشایسته در رآس امورات مهم کشوری، نظامی، صنعتی و تکنولوژیکی بسیار چشمگیر و قابل تقدیر است. نا گفته نماند که از گروه های پائینی جامعه سیاهپوستان هستند افرادی که نالایق، شرور و بی مصرف اند و شوربختانه بهر دلیلی گرایشات غیر منطقی و غیر معقول خلاف اصول دمکراسی دارند.
باید به داد دمکراسی رسید.

https://s19.picofile.com/file/8431965318/photo_2021_04_27_13_56_23.jpghttps://s19.picofile.com/file/8431965242/1618448826_5242376_hirunews.jpg