|
ای شب از رویای تو رنگین شده فروغ فرخزاد
please listen and enjoy |
«پول ما
کمارزشترین پول جهان است، فرهنگ ما با اینکه لگدمال شد ولی از بین نرفت.
حتی دینی که خودشان آوردندهٔ آن بودند از بین بردند و برای مردم دینی باقی
نگذاشتند فریدون فرخزاد
|
به خاطر میخی نعلی افتاد به خاطر نعلی اسبی افتاد به خاطر اسبی سواری افتاد به خاطر سواری جنگی شکست خورد به خاطر شکستی مملکتی نابود شد و همه این ها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود |
آخرین روزهای دیکتاتور!
نه جنگ ! نه تحریم ! نه مذاکره! |
سیاستمداران، ژنرالها و مدیران در امور مختلف در هر
کارو به هر تعدادی که بخواهید فراوانند اما مرد عمل در این کشور وجود
ندارد. «ابله» داستایوفسکی |
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری تمام عمر بستیم و شکستیم بجز بار پشیمانی نبستیم جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم عجب آشفته بازاری است دنیا عجب بیهوده تکراری است دنیا چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم سبک بالان ساحل ها ندیدند به دوش خستگان باریست دنیا مرا در اوج حسرتها رها کرد عجب یار وفا داریست دنیا عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا |
Աշխարհը դա գեղեցիկ գիրք է, բայց անիմաստ է նրա համար, ով չի կարողանում այն կարդալ. دنیا کتابی زیباست، اما برای کسی که نمیتواند آنرا بخواند بی معنی است
|
Կյանքը երևակայություն ա, երազ, չափազանց լուրջ մի վերաբերվիր կյանքին, ուղղակի ներկիր կյանքդ ցանկություններիդ գույներով, որովհետև վերջին շունչդ փչելիս հաստատ չես մտածելու՝ ափսոս, ինչ լավ էր էն օրը, ինչ երջանիկ էի ես, շատ ափսոս, որ ապրեցի էդ պահը՝ վերջին պահի պես․․․ Հասմիկ Մելիքսեթյան «Չես հասկանա»زندگی یک خیال و یک رویاست، خیلی آنرا جدی نگیرید، فقط زندگی خود را با رنگ های آرزوهایتان رنگ آمیزی کنید،زیرا وقتی آخرین نفس خود را می کشید، قطعاً فکر نمی کنید: "حیف شد، چه روز خوبی بود، چقدر خوشحال بودم، حیف که آن لحظه را زندگی کردم، انگار آخرین لحظه ام بود..." «تو نخواهی فهمید» هاسمیک مِلیکسِتیان
|
«Ժողովրդական կոչված իշխանությունը քյասիբին կարտոֆիլից է զրկում». Արեգնազ Մանուկյան «حکومت به اصطلاح مردمی سیب زمینی را هم از نیازمندان دریغ میکند».
|
تایلر داردن: تنها با از دست دادن همه چیز است که آزادی بدست می آوریم باشگاه مشت زنی(مبارزه) از چاک پالانیک (Chuck Palahniuk / fight club)
Թայլեր Դերդեն Միայն կորցնելով ամեն ինչ, մենք ձեռք ենք բերում ազատություն: Չակ Պալանիկ «Մարտական ակումբ» |
ظلمانیترینِ
مکانها در دوزخ از آن کسانی است که در زمانهی بیاخلاقی بیطرف میمانند.
Դժոխքի
ամենախավար տեղանքները նրանց համար են, ովքեր չեզոքություն են պահպանել
բարոյական ճգնաժամի պահերին: --> کتاب خوان دوزخ |
تو دنیا اگر جاهای مخصوصی برای کیف و خوشگذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همهجا پیدا میشه. اونجای مخصوص، مال آدمهای مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت “کافه ی گیتی” بودم، مشتریهای چاق داشت، پول کار نکرده خرج میکردند. اتومبیل، پارک، زنهای خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اتاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اونها دستچین کردند، مال اونهاست و هرجا که برند به اونها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اونهاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بیشام زمین بگذاریم. اونها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را بهم میزنند! داستان فردا / صادق هدایت
|
|
Տատը պատմում էր ու, որպես կանոն, վերջում անպայման ասում էր. - Էրնեգ էր էն օրերը... Հետո միանգամից հանգչում էր աչքերի փայլը, կարծես շղարշ էր իջնում դեմքին։ Տարիներ հետո, երբ Մարիամն արդեն շատ բան էր հասկանում, հարցրեց. - Տատ ջան, դրա ի՞նչն է երանի։ Պատերազմ, սով, տաժանակիր աշխատանք, որ նույնիսկ տղամարդը դժվարությամբ կաներ։ - Հա՛, բալա՛ ջան, հազա՛ր երանի։ Տանջվում էինք, բայց սրտներս էր ուրախ... Վարդուհի Առաքելյան «Մի հատիկ օր»مادربزرگ قصه میگفت و در آخر مثل همیشه گفت : روزهای خوبی بود...
بعد
ناگهان نگاهش خاموش شد سالها بعد، وقتی ماریام خیلی چیزها فهمیده بود، پرسید؟ مادرجان چه فایده! جنگ،گرسنگی،کار سخت که حتی یک مرد در انجام آن مشکل خواهد داشت! مادربزرگ : بله فرزند عزیزم ، (یادش بخیر) ما سختی می کشیدیم اما دلمان شاد بود... «روزی روزگاری» واردوهی آراکلیان |
|
آخر ما هم بیکار نمینشینیم و با قصه بیبیگوزک سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفیگری و مردهپرستی و گریه و وافور و توسریخوری میکنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند: باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند. اما این دست، دست ما خواهد بود. توپ مرواری / صادق هدایت
|
Կյանքը
մի խայտաբղետ լոտո է, որի մեջ այնքան մարդիկ դնում են իրենց
անմեղությունը`մի տանող թիվ հանելու հույսով, և հանում են միայն զրոներ,
որովհետև տանող թիվ չկա: زندگی مانند یک بازی قمار تک خال است، که عده ای خمیرمایه یِ (بی گناهیِ) خود را به خطر می اندازند تا قرعه خوبی بدست آورند، اما هر آنچه میکشند، خالی است (و دیر متوجه میشوند) که عددی برای برنده شدن وجود ندارد!! «راهزنان» از فریدریش شیللر
|
کرگدن... پوست
کلفت ..بی رگ...بی تفاوت ...و زندگی در تنهایی و انزوا و به دور از اجتماع
... خود رای ، متکبر و خودشیفته!!!!.. مراقب کرگدن درون خود باشیم! --> show link |
برانژه! شما خودتون رو
مرکز جهان فرض میکنید!؟، فکر میکنید هر اتفاقی میافته به شما ربط داره!؟
والّا هدف جهان شما نیستید!
Կարծում եք՝ դու՞ք եք աշխարհի կենտրոնը: Կարծում եք՝ ամեն ինչ, որ պատահում
է, անձնապես ձե՞զ է վերաբերում: Դուք հո տիեզերքի թիրախը չե՞ք:-Բերանժե -> Բեռնել PDF |
دنیای بدون عشق
برای ما چه معنایی دارد ویلهلم؟! --> show link
Աշխարհն ինչ է մեզ համար առանց սիրո,
Վիլհելմ: Նույնը, ինչ-որ
մոգական լապտերն առանց լույսի: Բայց բավական է, որ լամպ դնես նրա մեջ, որ
իսկույն գույնզգույն պատկերները տպվեն սպիտակ պատիդ: Եվ թեև դա ոչ այլ ինչ
է, քան անցողիկ մի պատկեր, միևնույն է, մշտապես երջանկացնում է մեզ, երբ
մենք փոքրիկ երեխաների պես դիտում ենք ու հրաշալի տեսիլքներով հիանում: |
Թեև մենք ուշ-ուշ ենք հանդիպում ու շատ արագ էլ բաժանվում ենք, քանի որ երկարատև ընկերության միակ երաշխիքն, ըստ իս, միայն դա կարող է լինել: Հովիկ Չարխչյան «Մինչև աշխարհի ծայրը»
اگرچه دیر به دیر همدیگر را می بینیم ، و خیلی زود از هم جدا می شویم، به نظر من این تضمین یک دوستی طولانی است «تا آخر دنیا» هُویک چارخچیان |
Կինը տան ուստան է, ամուսինը սևագործ բանվոր է, քար ու շաղախ է տալիս, կինը շարում է տան պատը, որ ծուռ տարավ, կքանդվի էդ տունը: Գրիգոր Բալասանյան «Պատուհանի տակ ծղրիդն է երգում»
زن صاحب امورات خانه است، مرد کارگر است، سنگ و ملات می دهد...زن دیوارخانه را می چیند...آنگاه که دیوار کج شود فرو میریزد «جیرجیرک زیرِ پنجره خانه آواز میخواند» گریگور بالاسانیان |
Դու կյանքիս այն
լավ ժամանա՜կն էիր, Արամայիս Սահակյան
تو آن
بهترین زمان عمرِ من بودی آرامائیس ساهاکیان 1966 |
|